شمس الواعظین:
"فرو ریختن هیبت حکومت مرکزی در ایران به سود هیچ دولت مرکزی در ایران نخواهد بود!"
سران سبز اسلامی: صراحت تا حد وقاحت!
آذر ماجدی

بحران سیاسی جمهوری اسلامی آنچنان عمیق شده است، سقوط رژیم آنچنان قطعی و قریب الوقوع بنظر میرسد که همه سران اصلاح طلب دولتی پرده پوشی و ایماء و اشاره را به کناری نهاده اند و صاف و پوست کنده حرف دلشان و نگرانی شان را علنا ابراز میکنند. هر کدام از سوراخ شان بیرون خزیده اند و به جناح حاکم هشدار و مشاوره میدهند. دیگر حتی سعی هم نمی کنند که صورت ظاهر را حفظ کنند. ۱۳ آبان بندهای دلشان را پاره کرده است.
۱۳ آبان نقطه عطفی در خیزش مردم بود. جنبش اعتراضی مردم دستخوش یک تغییر کیفی شده است. این تغییر را در شعارها، در اعتماد به نفس مردم در مقابله با اوباش اسلامی، در به زیر کشیدن عکس های خامنه ای و لگدکوب کردن آنها، در بی اعتنایی به رهنمود ها و استغاثه های رهبران سبز اسلامی و بالاخره در تعرض مردم به نیروهای سرکوب و زد و خورد با آنها میتوان مشاهده کرد. جنبش مردم علیه رژیم اسلامی کاملا رادیکالیزه شده است. سرنگونی طلبی بعنوان خواست اصلی آن نمایان و برجسته شده است. این واقعیت را همه مشاهده کردند. هر جریانی، بسته به خاستگاه سیاسی و طبقاتی خویش، این واقعیت را بیان و توصیف کرد.
این جنبش از ابتدا برای سرنگونی بود. اما از آنجایی که بعلت سرکوب و اختناق شدید، مردم نمیتوانستند خواست قلبی خود را بیان کنند و لاجرم در چهارچوب توازن قوا مطالباتی محدود تر یا مبهم تر را مطرح میکردند، جنبش های ارتجاعی ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب و رسانه های بین المللی از سرکوب و اختناق استفاده میکردند تا خصلت دیگری را به جنبش آزادیخواهانه مردم الصاق کنند. میکوشیدند با مهندسی افکار عمومی به مردم بقبولانند که آنها فقط طرفدار اصلاحات جزئی و ریاست جمهوری موسوی هستند. در این میان جریانات ساده لوح و سطحی نیز این روایت را پذیرفته اند.
اما روز ۱۳ آبان این معادلات را دگرگون کرد. بساط اصلاح طلبان دولتی را به همراه جناح حاکم با هم بهم ریخت. در این روز مردم اوضاع را بدست خود گرفتند. در این روز قامت واقعی جنبش آزادیخواهانه مردم بیشتر نمایان شد. این واقعیت است که قلب های سران این جنبش های ارتجاعی را به لرزه درآورده است. آه از نهادشان بلند شده است. رهبران سبز اسلامی، اصلاح طلبان دولتی هراس شان از سرنگونی جمهوری اسلامی را با صراحت بیشتری بیان میکنند.
شمس الواعظین٬ یکی از چهره های با نام جناح اصلاح طلب دولتی که در این رژیم در دوره های مختلف کار بدست بوده است و اکنون خود را سخنگوی "انجمن دفاع از آزادی مطبوعات" (چه نام با مثمایی!) می نامد در گفتگویی با رادیو دویچه وله یک نمونه وقیحانه از این صراحت لهجه را به نمایش گذارده است. او دیگر در پی فریب مردم نیست. نقش بازی نمیکند، ادا اطوار اصلاح طلبانه هم در نمی آورد. خیلی رک میگوید رژیم باید مواظب "اقتدار" و "هیبت" خود باشد. او حتی برای حفظ ظاهر هم شده از سرکوب مردم، دستگیری، شکنجه، تجاوز و کشتار ابراز ناراحتی نمیکند. ژست "حقوق بشری" هم نمی گیرد. رک و صریح اعلام میکند که نگرانی اش اینست که تداوم سرکوب خشن "مردم معترض را بیشتر جری می‌کند و بهشان جرأت بیشتری می‌دهد برای این که بتوانند جام مخالفت خودشان را بریزند و به یک معنا بغض‌شان را بترکانند." وی اضافه میکند که این وضعیت "واقعاً به واقعیت‌های دیروز و تظاهرات دیروز می‌خورد." (منظور ۱۳ آبان است.) او توصیه می کند که جناح هار حاکم باید یک راه حل سیاسی بیابد، وگرنه سرکوب به انفجارهایی منجر میشود که به نفع هیچیک از جناح ها نیست.
"اگر این تظاهرات جنبه‌ی رسمی به خودش می‌گرفت، شاید نه این میزان خشونت به کار می‌رفت و نه حتی شعارهای رادیکالی که دیروز مورد مخالفت بسیاری از رهبران اصلاح‌طلب هم قرار گرفت، داده می‌شد. بنابراین تقصیر عمده‌ی این ماجرا به نظر من به گردن دولت است که اجازه‌ی چنین تجمعی نمی‌دهد. حکومت باید از یک چیز دیگر هم نگران باشد و آن فروریختن تدریجی هیبت حکومت است. چون اعلام می‌کند، هشدار می‌دهد که توی خیابان نیایید، ولی می‌آیند. خب پس فردا این به زیان حکومت تمام می‌شود. نه در این بخش، در تمام بخش‌هایی که می‌خواهد اعمال اقتدار بکند، بویژه در موضوعات حساس مثل پرونده‌ی اتمی، مثل مسایل اقتصادی، مثل مسایل قومیت‌ها آنوقت نمی‌تواند اعمال اقتدار بکند و حتی قادر به حفظ تمامیت ارضی نخواهد بود. وقتی مسئله‌ای به این سادگی مثل تظاهرات مخالفان را نمی‌تواند مدیریت بکند، آرام آرام ریزش اقتدار و هیبت پیدا می‌کند و این در کوتاه‌مدت به زیان دولت است و در درازمدت به نظر من به زیان حکومت ایران است. حتی اگر اصلاح‌طلبان موفق بشوند به قدرت دست پیدا بکنند، به نظر می‌رسد این به زیان آن‌ها هم خواهد بود. فروریختن هیبت حکومت مرکزی در ایران به سود هیچ دولت مرکزی در ایران صرفنظر از نام و صفت‌اش نخواهد بود." (تاکیدها از ما است.)

آیا میشود از این صریحتر از رژیم اسلامی در مقابل تعرض و خیزش مردم دفاع کرد؟ ایشان با سرکوب فی نفسه مشکلی ندارد. با کشتار و شکنجه و تجاوز مساله ندارد. حتی سعی نمیکند که این واقعیت را از کسی پنهان کند. خونسردانه سرکوب تظاهرات مردم توسط رژیم را "مدیریت" می نامد. سعی نمی کند حتی ذره ای ظاهر سازی کند. او صرفا نگران است که تداوم سرکوب وحشیانه در شرایط کنونی "مردم را بیشتر جری میکند." او از رادیکالیزه شدن مبارزات مردم و از عاقبت رژیم اسلامی هراسان است. اگر ارعاب موثر میافتاد، ایشان در خانه می نشست و شغل پر طمطراق و توخالی "سخنگویی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات" را ادامه میداد. دارد به رژیم میگوید که سرکوب و ارعاب دیگر کارآیی ندارد. مردم برای رژیم دیگر تره خرد نمیکنند. و اگر "هیبت" رژیم بیش از این بریزد، آنگاه نمیتوان بهیچوجه جلودار مبارزات مردم برای حقوق شان شد. در همینجا بلافاصله نگرانی اش از شورش کارگری را نیز زیر عنوان "مسایل اقتصادی" عنوان کرده است. به دولت دارد میگوید که اگر اوضاع به همین شکل ادامه پیدا کند، پروژه حذف سوبسیدها نقش بر آب میشود، چون مردم زیر بار نخواهند رفت.

ایشان حتی در کمال وقاحت سرکوب روز قدس را منکر میشود. نزد آقای شمس الواعظین سرکوب روز قدس، سرکوب به حساب نمی آید. لابد از نظر ایشان، رژیم در این روز دست نوازش به سر مردم کشیده است! "در روز قدس این‌ها نمی‌خواستند کوچکترین خشونتی به کار ببرند و خونی ریخته بشود، روز قدس مبارزه با اسراییل است و اینها نمی‌خواستند عملی را انجام بدهند که شبیه اعمالی باشد که در فلسطین اشغالی دارد صورت می‌گیرد. لذا خیلی باز و با سعه‌ی صدر برخورد کردند و همراه با انعطاف سیاسی . "
و بالاخره با تلخی به قدرت نهفته خیزش مردم، به نفرت بیکران آنها از این نظام، به عمق آزادیخواهی مردم اعتراف میکند. در این اعتراف نفرت خود از این خیزش و ضدیت اش با مطالبات مردم را آشکار میکند. الفاظی که وی برای توصیف مبارزه مردم استفاده میکند، خصلت نما است: "انفجار بغض" و "ترکیدگی مطالبات" توصیف ایشان از جنبش آزادیخواهانه و حق طلبانه مردم است. حرف آخر شمس الواعظین به جناح حاکم چنین است:
"بهتر آن است که حکومت روی توانایی خودش برای سرکوب و ایجاد محدودیت و ایجاد خفقان شرطبندی نکند. روی توانایی خودش برای این که می‌تواند این مسئله را جمع و جور بکند، زیاد حساب باز نکند. روی توانایی و قدرت اجتماعی هم فکر بکند که اگر به انفجار بغض و ترکیدگی مطالبات و انبوهی مشکلات برسد، آنوقت هیچ قدرتی و هیچ حکومتی قادر به رویارویی با آن نخواهد بود. لذا باید تا دیر نشده حکومت با رهبران اصلاحات بنشیند و یک راه حل سیاسی پیدا بکنند. به دلیل این که بحران، سیاسی است، راه حل آن هم سیاسی است. راه حل‌های امنیتی، بگیروببند، بازداشت‌ها، محدودیت‌ها، تجاوز در زندان‌ها، بستن روزنامه‌ها، تعطیلی مراکز تجمع که الان حتی به دعای کمیل رسیده است، اینها راه حل نیست. ما پس فردا مراسم محرم را داریم، شانزده آذر در پیش روست. حکومت نباید مدام توانایی خودش را به میدان آزمون بگذارد . "
آقای شمس الواعظین عمق بحران سیاسی رژیم اسلامی را تشخیص داده است. سرنگونی طلبی مردم و قدرت عظیم جنبش آزادیخواهانه مردم را خوب درک کرده است. فهمیده است که دیوار ارعاب شکسته است و سرکوب خشن دیگر کارآیی ندارد. متوجه شده است که این خیزش توده ای را نمیتوان سرکوب کرد. سرنوشت محتوم جمهوری اسلامی را پیش بینی کرده است. بر این حقیقت واقف است که سیل خروشان جنبش مردم به تعییرات جزئی در نظام حاکم بسنده نخواهد کرد و برای تحولاتی ریشه ای خیز برداشته است؛ تحولاتی که حاکمیت کل طبقه بورژوازی را با معضلاتی لاینحل مواجه خواهد کرد.
اما ایشان یک مساله را نفهمیده است. ایشان هنوز خوشبین است که میتوان اوضاع را به عقب بازگرداند. متوهمانه می اندیشد که با ایجاد سازش میان دو جناح میشود جمهوری اسلامی را نجات داد؛ میتوان حاکمیت این نظام جنایتکار را تداوم بخشید. این یک خام اندیشی بیش نیست. بحران رژیم اسلامی لاینحل است. هیچیک از دو جناح قادر نیست عقربه ها را به عقب بازگرداند. سرکوب پاسخ نیست. سازش و تسلیم نیز پاسخ نیست. مردم مدتها است که  حکم به رفتن رژیم داده اند و اکنون نیز آمده اند تا این حکم را به اجراء گذارند. این مردم را نمیتوان به عقب راند، با وعده اصلاحات نیز نمیتوان آرام کرد. جانفشانی ها، قهرمانی ها و شجاعت تحسین برانگیز شان در نبردی نابرابر با یک رژیم جنایتکار وحشی بیانگر آمادگی و تعهد آنها به تداوم مبارزه تا تحقق خواست ها و امیال شان است. مردم ایران خواهان آزادی، برابری و رفاه اند. مردم برای به زیر کشیدن رژیم اسلامی و دستیابی به یک جامعه آزاد و برابر، یک نظام سکولار و برای تحقق عدالت پا به میدان نبرد گذاشته اند. آینده ای که مردم را به وجد و شادی میاورد و رژیم اسلامی، هر دو جناح آنرا دستخوش کابوسی سیاه میسازد. این سران اسلامی، چه سبز و چه سیاه، باید خود را برای محاکمه به جرم جنایت علیه بشریت آماده کنند. این سرنوشتی است که در انتظار شان نشسته است. *